پارت چهل و هشتم

زمان ارسال : ۲۸۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

گذشته:
تعطیلات عید نزدیک بود. این ترم تعداد واحدهای محدودی داشتم و کارم در دانشگاه زیاد نبود. اما آقای امیری بعد از رضایت از طراحی سالن خانم شهسواری، مدام پروژه‌های جدیدتری به من ارجاع می‌داد و بیشتر وقتم را درگیر کار بودم. خودم هم از این بخش از زندگی‌ام به شدت لذت می‌بردم؛ احساس می‌کردم چند سال بزرگتر شده‌ام؛ خودم را مفیدتر و قابل اعتمادتر از قبل می‌دیدم. این تحسین و اعتماد را د

1474
476,825 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • هانا

    00

    خسته نباشی گلم.خیلی دلم میگیره ک آدما ب خاطر ی لحظه غفلت و هوس گند میزنن ب همه چیزشون

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    برقرار باشید جانا. امان از یک لحظه غفلت.🌺

    ۹ ماه پیش
  • مریم گلی

    10

    سمیر چه زندگی عاشقانه ای رو از دست داد،خیلی قشنگ بود نویسنده جان

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    نگاهتون زیباست.😊

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید